اسماعیـــــل یـــوردشاهیـــــان
نویسنده، مترجم، پژوهشگر
© استفاده از مطالب و تصاویر این وبسایت فقط با مجوز کتبی مولف مجاز است.
شعر
یاسمن در باد
می گويم: کسی تورا خبر کرد می گويد: کلاغی غريب خواند می گويم : من شنيدم آوازش را از پائيز می آمد می گويد: باران برگ است کسی می رود می گويم : دست هايت را ببين حرفهای ديگری دارند می گويد : ميان برگها نوشته بسيار است می گويم : اما عشق – می گويد : هيس صدا نکن می گويم : اما کسی بايد بداند می گويد : بعد من چه خواهد شد می گويم : باران برگ زرد و خشک و تلخ بر می خيزد و می...
1395/10/8 17:03:39
ادامه »
شب بوی سرخ
ابرهای بلند درد ابرهای بلند شرم ابرهای بلند سیاهی در شب افسون در شب خون ابرهای بلند درد ابرهای بلند شرم ابرهای بلند سیاهی در شب افسون در شب خون...
1395/9/21 11:14:12
ادامه »
مرثیه های کولی
باد آواره باد از ستيغ كوه سرد مي توفد نم نمك باران ريز مي بارد شسته در و ايوان كولي را باز مي شويد مانده بر ايوان خانه گلدسته ها با شال زرد كه گوئي هنوز بر ايوان است با قامت زيباي افسونش كولي ايوان نشين دشت من . گفته اند قصه ها بسيار از او...
1395/8/29 19:58:58
ادامه »
کوزه
به يك لحظه انفجاري برخاست-از دامن كوه لوله تفنگ هاي انبوه - به سمتي گرفته شد و مردي - در هياهوي گلوله ها - گم شد...
1395/8/29 19:54:06
ادامه »
نیار
اين منظومه در سال 1349 بصورت مستقل چاپ ومنتشرشد. پانزده ساله بودم که اين شعر را سرودم – بياد دارم به سختی می پذیرفتند که اين شعر سروده يک نوجوان است و چاپ آن با مشکلاتی همراه بود . *چراغ جوان شجاعی بود از دهکده قارنا از محال سلدوز که هنگام شب در کوهستان بدست تيره دلان وبه ضرب چندين دشنه وتبر کشته شد وشايعهکردن ...
1395/8/29 19:52:12
ادامه »
ترانه آبي
میان ساحل نشینان دریاچه ی کبود اورمیه – اعتقاد بر این است که ه رکس در اوایل بهار ، نیمه های شب رقص و معاشقه قوها را به تماشا بنشیند ، رویین تن می شود . این اعتقاد از دیر باز در میان آنان رواج داشته و دارد . اما تا کنون نه کسی معاشقه ی قو ها را دیده و نه رویین تن شده است ....
1395/8/29 19:47:23
ادامه »
آبی در آشوب
گاوان گرسنه از عفزار هاي سوخته باز گشتند و اسبهاي خسته جنازه سواران خويش را در تپه هاي دور لهيده يافتند در غريو گيج باد چه مضطرب مي نمايد منظر بلند خاك با صف تابوت هاي سوخته اش چه غريب است عبور زنجير از شانه هايت و چه دير يافته ام خود را مرا كهنه زخمي ست به سينه نهفته آرزوئي ست كه پريشان و خراب بر گذرگاه هاي غريب گامهاي خسته را بجويم من خسته آزمون ايمانهاي عتيقم ...
1395/8/29 19:42:29
ادامه »
خیمه در پاییز
سر آغاز با دلش غم هزار ساله بود در تنش زخم عميق كينه ها رخساره بر تافته چون آتش مردي بلند درد مردي كبود بخت مردي كه به گل و علف ميماند باد به رخساره اش.......
1395/8/29 19:40:32
ادامه »
چيزي به خواب زمين نمانده
چيزی به خواب زمين نمانده است، تازه ترين مجموعه شعر اسماعيل يوردشاهيان است. که در 110 صفحه در سه بخش با طرح جلدی بسيار زيبا و جذاب که تصوير گرافيکی دو کره و يا سياره را نشان می دهد و سياره ی کوچک زمين و تن انسان است با سر و صورتی به شکل صفحه ی تلوزيون و يا مانيتور کامپيوتر و با تصوير سنگ شده و در خواب زن و مردی در متن صفحه. اغلب اشعار اين کتاب در بين سال های 82-13...
1395/8/29 19:37:38
ادامه »
در ويراني صبح
شب هنگام ، از تنگ حادثه آمدند ، به گریه دختران قبیله پیچیده غم در رخسارشان با بوی علف و حادثه با زخم و درد و اشک به من گفتند : آن شب بوی سرخی که رهگذر غریب در د ستان زخمیت نهاد از آن آن دو چشم عاشق منتظر بود من شب را نیافته بودم...
1395/8/29 19:35:40
ادامه »
اورمیای بنفش
در 714 ق –م سارگون دوم پادشاه آشوری در یورشی گسترده ، بسیاری از دژها و شهرهای منطقه را غارت و ویران کرد طبق گزارش جنگهای سارگون دوم دیگر متنهای آشوری ، شهر اورمیت (اورمیا) و معبد اورمیا را بعد از غارت و قتل مردمانش به آتش کشیده و زنان و دختران را به اسارت یردند . در همان گزارش می خوانیم که (( سپاهیان آشور ، غلات فراوان یافتند ، اسب فراوان گرفتند و شراب چون جوی آ...
1395/8/29 19:33:54
ادامه »
شعر دریا
خشکی به لب کشانده بلور نمک را سفيدی دندان خنده کرده دريا از هوش رفته است ديريست آواز پرنده را نمی يابد خوابهايش بی مرز پريانش را در شب مرده می بيند ...
1395/8/29 19:32:32
ادامه »
پنهان از ماه
پنهان از ماه لاجوردی در آميزه ی مهی سيال بنفشی درآبی خيال افقی بی نهايت دور با راه های ناپيدا در سرزمين سکوت همه چيز جستجوی تورا بود کجا بودی ؟ کجا به سر می بردی ؟ دسته گلی با کليدی نهادم من بر در و آستانه خانه ای...
1395/8/29 19:31:42
ادامه »
آوازهاي اورميا
قصد نداشتم به اين مجموعه که شايد آخرين کتاب شعر من باشد که منتشر مي شود ياد داشت ويا پيش گفتاري بنويسم و معتقد به اين کار هم نبوده و نيستم و اين يادداشت کوتاه هم در رابطه با اين کتاب نيست بلکه دريافت حسي و فکري تازه من بعد از جستجو، انديشه و تامل بسيار در مباني فلسفه و ذات و غايت وجود و سرنوشت شعر و هنر و ادبيات است و اگر در ابتداي اين کتاب طرح مي شود، صرفا محل و فرصت...
1395/8/29 19:29:56
ادامه »
كسي با پاييز می رود
کسی با پائيز می رود گامهايش در باران برگها را در دهان گرفته می سرايد . درخت را تنها شاخه هايش را زيبا باد را آوازخوان هدهد شانه به سر را می خواند ....
1395/8/25 20:21:35
ادامه »
مادرم زنی زیبا بود
مادرم زنی زیبا بود اسمت کلمه ایست که دوست داشتنت را عاشق می کند تاراج پس از باران بود که درخت گیلاس گفت : پس گوشواره هایم کو!؟...
1395/8/25 20:18:48
ادامه »
اسمش را از سارها گرفته بود
باد که آمد تورا برد.زندگی تو بر درختی بودکه برگهایش در کوچ بودندپرندگانش درسفرهوایش در برف .برف که باریدتو ماندی ودرختما ماندیم وهیچ ...
1395/8/25 19:58:01
ادامه »
کلمه ای گم شده بود
کلمه ای گم شده بود - اسماعيل يوردشاهيان(اورمیا) بهار1392 من از پنهان تنهایی آمده ام تا صدای تنهایی تو باشم...
1395/8/25 19:49:04
ادامه »