نقد وتحلیلی رمان شکار آهوان به شامگاه نوشته اسماعیل یوردشاهیان .
انتشارات کتابسرای تندیس – تهران - سال انتشار فروردین 1394
شکار آهوان به شامگاه نقیبی بر حقیقت زندگی ما
نقد وتحلیل از دکتر زهرا خویی فر ( دکترا روانشناسی تربیتی واستاد بازنشسته دانشگاه )
و دکتر سینا رحیمی (روانپزشک واستادیار دانشکده پزشکی )
پیش در آمد
رمان شکار آهوان به شامگاه نوشته شاعرو نویسنده وپژوهشگر معاصر دکتر اسماعیل یوردشاهیان که قبلا متن ناقصی از آن با نام خزان درسطحی محدود منتشر شده بود . رمانیست نیو رئال با پس زمینه تاریخی اجتماعی. که می توان آن را حاصل خوی وشکل زیست وذهنیت مردم ایران دانست. رمان شروع بسیار ضربه زننده جذاب اما تلخ واندوهگین دارد و کل محوریت وپلات رمان را در برمی گیرد . نیمهای شب به پدری خبر می دهند که پسر تازه دامادش همراه با دوستانش در هنگام جشن کشته شده است وصبحگاه باید برای دفن آنها در پای جنگل بدون خبر نمودن اقوام بیاید . پیرمرد به گورستان پای جنگلی که درختانش را قطع کرده اند می رود ودرمیان برف شکار آهوان از ذهنش می گذرد . تصاویر سورئالی که زمینه ساز دگرسان بودن وخوانده شدن رمان است
من این رمان را با همه بیماری وپیری به توصیه دوستان وبا آشنایی که با آثار ودانش نویسنده دانشمندش داشتم بعنوان یک دانشگاهی خواندم وبر آن شدم تا بدون تعصب وجانب داری بصورت بی طرفانه به نقد تحلیل این اثر بسیار مهم ومتفاوت بپردازم . اگر در همین ابتدا یک نظر کلی بدهم نخست باید به نویسنده اش بخاطر آفرینش چنین اثری تبریک بگویم و بعنوان یک ایرانی بخاطر داشتن چنین نویسنده واثری بر خود ببالم و از این که رمان این همه تلخ و غمگین است متاسف شوم .این رمان سرگذشت همه ماست. کالبد شکافی زندگی وسرگذشت بسیاری از خانواده های ایرانی ست . می توان آن رابعنوان نمونه ای از رمان اصیل ومدرن ایران به دنیا معرفی کرد .
حال با این معرفی کوتاه بعنوان پیش در آمد . با کمک و همکاری همکار جوانم آقای دکتر سینا رحیمی به نقد تحلیل آن می پردازم اما قبل از نقد کامل آن نیاز به یک مقدمه در تحلیل زمینه تراژیک رمان است:
مقدمه
می دانیم که بسیاری از هستی گرایان انسان را موجودی می دانند که آگاه و دانا بر حیات خویش است و در تعریف نظر خود در شناخت آدمی ، وجه تمایز انسان و حیوان و سایر موجودات دیگر را در همین آگاهی و دانایی و نماد سازی می دانند . انسان وجود دارد و می داند که وجود دارد و ای بسا که همین دانایی ، رمز دوام حیات و بقای اوست . موجودی که می داند هست و می اندیشد و این اندیشندگی و بازتاب آن دانایی ، جوهر هستی اوست که سویه روشن آن را می توان در بازتاب های حسی و عاطفی انسان یعنی در آفرینش های هنری و فرهنگی جست و جو نمود . بخصوص در شعر و رمان و اسطوره و افسانه که گاه اساس و بنیاد تفکر و رکن اصلی و بنیادین فلسفه تمدن ها شده است و در عصر حاضر یکی از ویژگی های بارز رمان مدرن وجود اندیشه و اندیشدگی همراه با ایجاذ کیفی گسترده و رمز آلود و راز کاری آن است که در ساخت لایه های متناوب ، شکلی بالنده دارد . می توان گفت که ذهن و ذهنیت خلاق در آن حرکتی بالنده دارد . اما این حرکت ، حرکتی جهت دار است و بالندگی و فعالییت ذهن را تا آن حد می پذیرد که به حقیقت موضوع و محیط روشن رمان آسیب نزند . در چنین وضعیتی است که رمان و شعر مدرن در شکل واقعی به دور از ذهن گرایی محض از درون نبض تپنده جامعه یعنی همان انسان جوشیده و رشد می کند .
در ادبیات یونان اثری هست به نام ادیب شهریار (ادیپ ) که سوفکل آن را به رشته تحریر در آورده و این اثر در حقیقت معرف فرهنگ هلنی مخصوصا فرهنگ غرب است طبق ترادژی ، ادیپوس مردیست با سرنوشت و تقدیری تلخ و شوم ، اما او خواستار دانایی و جویای عشق و آگاهی است و به مانند پرومته (قهرمان اساطیر یونان) در تلاش گسترش دانایی و پی افکندن فرهنگ جهان تازه است که نادانسته و نا خواسته اما در راه هدف خود با پدر خویش در گیر می شود و پدر را می کشد و معمای ابوالهول نشسته بر دروازه شهر تبای را پاسخ می دهد و شهر را می رهاند و رسم فرهنگی نو می افکند ، همین رسم نو پایه و اساس و شاید هم رمز و راز حیات و گسترش فرهنگ غرب است اما در شرق تفکر و توجه ، به هستی و هستی گرایی به گونه ای دیگر است . هستی گرایی شرق و جوهر اندیشه انسان شرقی در احساس تعلق خاطر و یاد خاطره و ماندن در فرهنگ گذشته و حفظ آن است . به حدی که هر گونه دگر گونی و تغییر در آحاد آن ممکن نیست و اگر هم باشد به دشواری میسر است آن هم به ندرت و بسیار سخت و دشوار و همین دشواری در تغییر و دگردیسی در زندگی است که جامعه را سال ها به صورت ایستا نگه می دارد . نمونه بارز چنین فرهنگی را می توان در ترادژی- رستم و سهراب ، مهابهارت ، دمرول دیوانه سر دید.
در ترادژی رستم و سهراب ، سهراب جوانی است با اندیشه و خواسته ها و آرزو های تازه که جهان را دگرگون در رسم و آیین تازه می خواهد او درجست و جوی پدر خویش است اما پدر نماینده فکر و سمبل تفکر و اندیشه جهان کهنه و گذشته است . پس سهراب تقاضای دگرگونی زندگی پدر و جامعه کهنه را دارد . اما پدر بر نمی تابد. پس به نیرنگ و فریب از سلطه فرزند در جنگ می گریزد و در نبردی دیگر با کمک نیروی جادوی گذشته فرزند را می کشد . البته بی آنکه او را بشناسد ، آیا اساس در همین نشناختن است ؟ آیا راز عدم دگرگونی و ایستایی فرهنگ شرق و عدم نوع آوری در همین ماندن در گذشته ونشناختن زمان ونسل نو وآینده است ؟ آیا فرزند اندیشه ای تازه نیست ؟
آن یکی در غرب ( ادیب شهریار) نا دانسته و نا خواسته اما بر اساس آرمان و هدف خود پدر را می کشد در حقیقت جامعه کهنه را می کشد . واین یکی در شرق ، اندیشه تازه وآرزوی تغییر دنیا وجامعه کهنه وایستا بدست پدر یعنی دنیا کهنه و اندیشه قدیمی کشته می شود . در حقیقت فکر نو ، جامعه نو و جهان نو و انسان تازه کشته می شود و این شاید رمز و راز تفاوت غرب و شرق است .
کشتن ، عدم پذیرش دگرگونی و حفظ آحاد پیچیده فرهنگ گذشته ، مشکلات زیستی و اجتماعی مهاجرت و سرنوشت تلخ انسان مهاجر که نا خواسته تن به مهاجرت داده است و مهمتر از همه اینها ، حضور اندیشه و اندیشدگی اساس و قالب اصلی رمان بسیار متفاوت ( شکار آهوان به شامگاه) نوشته اسماعیل یوردشاهیان شاعر ، نویسنده و پژوهشگر معاصر را تشکیل می دهد و من این مقدمه نسبتا طولانی و فشرده را آوردم تا به نقد و بررسی علمی رمان ((شکار آهوان به شامگاه )) بپردازم . چرا که به دلایلی چند ، توجه این رمان را حائز اهمیت می دانم و با توجه به سالها مطالعه وآشنایی کامل با فرهنگ وآثار ادبی غرب وایران معتقدم نسیمی تازه در رمان (ادبیات داستانی) ایران وزیدن گرفته است .
رمان شکار آهوان به شامگاه در 160 صفحه و در 4 فصل به ترتیب ((شکار آهوان)) ، ((روزهای جدایی)) ، ((بلوط تنها)) و ((آنها می روند))که هر یک ازفصلها ها دارای چندین بخش است تنظیم شده است . کتاب از نثری روان ، فضای تصویری و حسی شاعرانه اما حقيقي در تعدد حوادث و فضا ها و زمان های متفاوت و مختلف فراهم شده است . به گونه ای که در همان شروع داستان ، خواننده از هجوم حوادث ، تصاویر و فضا ها و تعدد متغییر زمان و تفکر تنهایی و هجوم اندیشه های فلسفی و اجتماعی و جریان گردش سیال ذهن واضطراب تفکر بودن و زیستن در زمان های متعدد دچار نوعی گیجی و حیرت و گاه حتی و حشت و غم می شود . چیزی که به نظر می آید انسجام جریان رمان رابه هم بریزد اما اگر تامل شود نقطه قوت رمان همین است . فصل ، فصل آن به گونه پرداخت شده است که هر مرحله از آن فضا و حادثه و افراد مختلفی را در خود جا داده اند و در کل می توان گفت رمان از بافت و ساختاری یک دست ، ریتمی هماهنگ و تصویر های روشن که در جمله های کوتاه اما حسی وادراکی فراهم شده است . به گونه ای که اگرنویسنده دیگری به غیر از یوردشاهیان ، رمان شکار آهوان به شامگاه را می نوشت شاید هر فصل آن 50 تا 60 صفحه و حجم آن از 900 صفحه تجاوز می کرد .
اما یوردشاهیان زمان و روزگار خود را خوب می شناسد . – او می داند که زمان داستان پردازی های غیر حسی گذشته است – زمان ، زمان فرصت های کوتاه است و انسان امروز ، انسان عصر رسانه ها ، آگاه از مفهوم و معنی نمادها و تصویر ها و معانی روابط و مکاتب است . پس نیازی به انشا ندارد . نگاهی به نمونه ذیل تمام منظور مارا روشن خواهد نمود .
((ظهر آن روز ، وقتی مادر از رفتن علی مطمئن شد ، به اتاق او رفت . در را بست و تنها پیراهن به جا مانده از علی را در آغوش فشرد ، سرش را بر بالش او نهاد و ساعت ها به درد گریست.))
رمان شکار آهوان ... ، صفحه 35 ، فصل اول ، بخش 4
تصاویر و فضا و موضوع بسیار واضح ، در جملات و واژه های کوتاه ، مناسب و هماهنگ و فشرده بیان شده است . مادری از فرار و رفتن فرزندش آن هم در وضعیت نا بسامان اجتماعی و اقتصادی ، قحطی و جنگ با خبر می شود .
پدر خانواده ، رفته ، نیست . در مسافرت است . کسی هم نیست که بتواند کمکی بکند و خبری بگیرد . فرزند مهاجرت کرده و در حقیقت گریخته و برای همیشه رفته است و مادر این را خوب می داند . یاد فرزند ، غم جدایی ، احساس تنهایی و ناتوانی ، دلتنگی و نگرانی از وضع سلامتی او ،این که اکنون کجاست ، چه می کند ، چرا رفت ؟ چرا نماند ؟ آه با چه امید هایی او را بزرگ کرده بود . اکنون باید با یاد و خاطره او به سر برد . پس به اطاق فرزند می رود که بوی خاطره اش را دارد ، پیراهن فرزندش را در آغوش می گیرد که گویی او را در آغوش گرفته است و سرش را بر بالش او می نهد تا با خواب ها و رویاها و تنهایی فرزندش همدم شود .
Yurdshahiyan, [02.01.19 19:49]
نویسنده اگر می خواست ، می توانست هر یک از لحظه ها را با قلم فرسایی در ده الی پانزده صفحه گسترش داده و شرح دهد ، اما شگرد و اوج تفکر و توان او همین است که تمامی جملات ، اندیشه ها و اتفاقات و حس ها و فضا و اندوه را در دو سطر بیان می کند . این یعنی ایجاز یعنی موجی تازه ، تحول و هوایی تازه در رمان معاصر ایران و عمده مشکل و عیب یزرگ رمان شکار آهوان ..تراژیک و بیش از حد غمگین بودن آن و تغییر متناوب زمان و هجوم پی در پی حوادث و ماجرا هاست که باعث عدم درک و سرگردانی خواننده می شود .
داستان شکار آهوان شرح زندگی مردیست که در گذشته ، به دلیل مصایب اجتماعی ، پدر و مادر و خواهر و برادرش یا کوچ کرده اند یا مرده اند. اکنون نیز فرزند و فامیلش نیز همين طور کوچ می کنند ویا می میرند. چه شده است چرا همه کوچ می کنند . چرا فرزندان می روند یا خود کشی می کنند ؟
یوردشاهیان در رمان شکار آهوان ... با تحلیل مسائل زیستی اجتماعی و فرهنگی جامعه و مطرح نمودن موضوع خودکشی و پدرکشی و این که مردم در طلسم گذشته سنگ شده اند ، قصد دارد به این گره های کور اجتماع پاسخ دهد . محور گردش تفکر در رمان شکار آهوان به شامگاه در همان محور و فلسفه زیست فرهنگی ، کوچ و مهاجرت ، تغییر نهادهای فرهنگی و فکری ، بخصوص دگرگونی اجتماعی ، زوال خانواده وطبقات اجتماعی در اثر انقلاب و عدم پذیرش و مقاومت در برابر آن است که منجر به خودکشی و گاه ماندن در گذشته می شود و مسئله مهم دیگر مسئله اعتقادات و وضعیت جامعه است که نیاز به تغییر دارد و این خواسته نسل جدید است که به دلیل بسته بودن جامعه و حاکمیت فشرده و یک سویه اعتقادات همه سعی در کوچ و مهاجرت دارند و یوردشاهیان سعی در پاسخگویی به عاقبت همه آنها دارد .کوچ ، مهاجرت و خود کشی و بیگانگی وغربت و نهایتا اعتقاد بر این که جهان مال انسان است و انسان مال جهان و هر سوی این جهان می تواند وطن انسان باشدو به راحتی بتواندحرف بزند و آرزوها و خواسته هایش را بیان کند موضوع وپیام نهان رمان است و بر پایه همین ذهنیت ات که یوردشاهیان در شکار آهوان تعریف روشن و دقیقی از وطن بدست می دهد . در رمان شکار آهوان که یک اثر نو و جدید نمادگرای نئو رئالیستی است ، تمامی نمادها همه سر جای واقعی خود قرار گرفته اند . درخت بلوط ، کلید نقره ای ، باران ، اسب ها ، و باغ سوخته و گورستان جنگلی همه و همه ، حتی اسامی قهرمانان داستان نیز پر معنا و با هدف انتخاب شده اند. مانند اسامی چون ایران توران ، سهراب ، سیاوش آیا این اسم ها تداعی کننده قهرمانان اساطیری و فرهنگی تاریخی سرزمین ایران نیستند؟. آیا رمان شکار آهوان به شامگاه غمنامه هجران هزاران انسان ایرانی در طول صد سال اخیر و پاسخ به فلسفه مهاجرت و مسائل زیستی و فرهنگی و نهایتا اندوه انسان ایرانی نیست ؟
ویژگی کتاب شکار آهوان ...در ابعاد پر رمز و راز آن است –.این درخت بلوط چیست که هم در خانه است و هم در گورستان ؟، سهراب کشته می شود و در پای درخت بلوطی به خاک سپرده می شود . امیر خان در پای آن می نشیند . خانه قدیمی و کهنه است و دارد خالی و خراب ویران می شود . آری این خانه سرزمین است و درخت وجود من و تو که ریشه در این خاک داریم پس آیا بهار که بیاید خواهد شکفت و جوانه خواهد زد و گل خواهد داد و رفته ها باز خواهند گشت . ای کاش که باز آیند !!
(( اميرخان با اندوه يادها و خاطرهها در دل، پشتش را بدرخت تكيه داد و چشم بردانههاى برف دوخت، ديگر همه رفته بودند و او بود با خانهاى قديمى و درختى كهن سال كه اينك تنها كس و دوست و همدمش بود، باد مىوزيد از ميان شاخههاى بىبرگ و خزان زده بلوط مىگذشت و بر عرصه تنهائى حياط و خانه مىتوفيد.اميرخان احساس كرد كه او چون درخت، ريشه در اين خاك دارد. اى كاش مىتوانست ساقه و برگهاى جوانش را دوباره باز ببيند. اى كاش مىتوانست دوباره باز برويد و بهاركه آمد جوانه زند و مردى شود از بلوط، از سبزه، از بهار، امّا اگر بهار بيايد و ساقههاى جوانش، جوانه زنند و برگ و گل دهند و رفتگان دوباره باز آيند، اگر باز آيند..!؟))
شکار آهوان به شامگاه – فصل آنها می روند – بخش 3 صفحه 160-159
میان انسان و محیط او و با خاک و زمینی که در آن می روید و به سر می برد پیوندیست که خاطره ازلی او موج می خورد . هر چند پدیدار گرایانی چون بینز واگنر روانشناس و انسان گرای معاصر معتقدند که انسان موجودی است که هر لحظه و دقیقه حالات مختلفی را تجربه می کند و این تجربه ها باعث قطع او با گذشته می شوند . اما به یاد باید سپرد که فرایند ذهن و خاطره ، مجموعه یافته های عینی و عاطفی است که از کودکی بر خاطره او بیخته می شود و شخصیت ویژه او را می پروراند . رمان شکار آهوان به شامگاه نوشته اسماعیل یوردشاهیان را با چنین نگرشی باید خواند ومن بعنوان یک استاد پیر وبازنشسته دانشگاه که با همکاری همکار جوانم دکتر سینا رحیمی بخاطر اهمیت وگیرایی رمان شکار آهوان به شامگاه این نقد وتحلیل را نوشته ایم از همه دعوت به خواندن آن می کنیم.
دکتر زهرا خویی فر
دکتر سینا رحیمی
24/3/1394
نظرات