اسماعیل بوردشاهیان

نویسنده، مترجم، پژوهشگر

پارسی English

آن جا که زاده شدم

رُمان -"آن جا که زاده شدم" با الهام از زندگی دکتر ژوژف پلمپ کاکران (1905-1855) بنيان گذار نخستين دانشکده پزشکی و بيمارستان مدرن در ايران در شهر اورميه(1925-1878) نوشته شده و نوشتن آن بر اساس احساس نوعی ضرورت و پاسخ به تاريخ و ادای دين بود.

حقيقت اين است از زمانی که در راستای کار پژوهش در فرهنگ و تمدن منطقه در زمينه ی تاريخ پزشکی با نام، کار و چگونگی زندگی و گذار روزگار دکتر کاکران آشنا شدم که حاصل آن انتشار سه مقاله درمجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اورميه (سال اول- شماره 1- 1369)، 

مجله آرشيو فرهنگستان علوم پزشکی ايران*(دوره پنجم شماره 2 – 1382) و کنفرانس بين المللی تاريخ طب- استامبول ترکيه( شهريور 1381) بود هميشه احساس می کردم که يک چيز، مثل يک صدا ، يک زندگی يک کار، بی انعکاس و ناتمام مانده است و بايد نوشته، انعکاس يافته، تکميل شود.

اما آنچه که از زندگی دکتر ژوزف پلمب کاکران می دانستم و در اسناد و منابع به خصوص کتابها و مقاله های نوشته شده در رابطه با زندگی او از جمله کتاب خاطرات پسرش ژوزف و نوه اش مری کاکران جز اطلاعات عمومی و اوليه مانند تاريخ تولد و مرگ، تحصيل و ازدواج و تاسيس دانشکده پزشکی چيزی ديگر به دست نمی داد. يعنی ازگذار زندگی مسائل شخصی و عشق و عاطفه و رخدادهای زندگی او چيزی گفته و بيان نشده بود و من ناگزير بودم برای نوشتن از ذهن و خيال کمک بگيرم و حوادث و رويدادها و بسياری از مسايل ديگر را از خود بسازم و بنويسم که حاصل کار به صورت کنونی و به شکل يک رُمان درآمد.

پس توضيح اين نکته را ضروری می دانم که رخداد، حوادث و فصل فصل کتاب بين مرز واقعيت و تخيل سرگرفته از آفرينش ذهن است و به غير از شخصيت های اصلی، اکثر رخداد و وقايع و شخصيت های رمان غير واقعی و ساخته ذهن وآفريده خيال هستند.

اسماعيل يوردشاهيان

18 مهرماه1383

Sep 28 2003

اورميه - ايران

* پژوهش در تاريخ تمدن سرزمين های بين دريای سياه و خزر که جلد نخست آن تحت عنوان تبار شناسی قومی و حيات ملی در سال 1380 از طرف نشر فرزان روز منتشر شد و جلد دوم آن تحت عنوان تبار شناسی فرهنگی و حيات هنری در مرحله تأليف است

 

پایان مقاله

نظرات

نام:
شماره تماس :
شماره امنيتي:


الین
18:36:48||1398/5/21
24 ساعت بدون وقفه کتاب آنجا که زاده شدم را خوانده و به پایان بردم. بسیار گریستم. نمیدانم چرا، شاید برای سختیهایی که انسان مجبور است متحمل شود ، شاید برای قلبی بزرگ که خداوند عطا میکند و شاید تاثیر قلم شما. بعنوان یک هموطن از شما سپاسگزارم که ما را با تلاش و محبت انسانهایی آشنا کردید که هرچند ریشه در این آب و خاک نداشتند اما این سرزمین را همچون خاک خود که در آن ریشه داشتند پنداشتند و برای آن از جان خود دریغ نورزید. موفق باشید و سربلند